دیدار با خانوادهای که کفن حاج قاسم را امضاء کردند/ روایت سردار از مناجات عارفانه پدر خانواده
از سراسر وب
خبرگزاری فارس ـ پیغام فتح؛ ویژهنامه چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس ـ مریم شریفی: «عارفی را نمیتوانید پیدا کنید که مثل مناجات شهید شیخ شعاعی در عملیات کربلای ۴ در دل آب کرده باشد. کربلای ۴ از همان نقطه شروع که هنوز غواصها پا به آب نگذاشتهبودند، دشمن متوجه شد. یعنی عملیات لو رفتهبود…. ارزش مناجاتی، عظیمتر از این مناجات در دل آب را نمیتوانید پیدا نمیکنید. فقط الله اکبرِ واحدش، فقط لاالهالااللهِ واحدش به هزاران سال عبادت میارزد. آن الله اکبرِ عادی نبود. آن صدای عادی نبود. آن، مقاومت ایمان بود. بیان اعتقاد بود. فریاد مادی دنیویِ «به دادم برسید، سوختم، همه کشته شدند»، نبود و این، ارزش است.»
راست گفتهاند که شهیدان را شهیدان میشناسند. برای شناختن شهید عارفی مانند شهید حجتالاسلام «محمد شیخ شعاعی»، باید هم دست به دامان کلام نورانی شهید سپهبد حاج «قاسم سلیمانی» شد که از نزدیک شاهد سیر و سلوک عرفانی دوست و همرزمش در میانه کارزار جنگ و جهاد بود؛ همان شیخ محبوبی که جایی دیگر هم سردار حقش را اینطور ادا کرده بود: «برای بالا بردن معنویت بین رزمندهها، بین فرمانده گردانهای لشکر ثارالله (ع) رقابت بود برای جذب روحانیای مثل شهید شیخ شعاعی.»
حاج قاسم سلیمانی و تعدادی از اعضای لشکر ۴۱ ثارالله (ع)/ (شهید حجتالاسلام محمد شیخ شعاعی: ردیف بالا، اولین فرد روحانی)
هفته دفاع مقدس، بهانه مقدسی بود برای ورق زدن برگهای کتاب زندگی و خاطرات روحانی شهیدی که هرکجا پا گذاشت، محبت و رونق و آبادانی از خود به جا گذاشت. پای صحبتهای «نرگس عامری» و «زینب شیخ شعاعی»، همسر بزرگوار و دختر عزیز شهید حجتالاسلام «محمد شیخ شعاعی» نشستیم و روحمان با خاطراتشان پرواز کرد به روزهایی بهتر از این روزها….
شهید محمد شیخ شعاعی، نفر اول از سمت راست
شیخ محمد، «اختیارآباد» و راز اعلامیههای خوشمزه!
یک اختیارآباد بود و یک شیخ محمد؛ جوان طلبه محجوبی که با مهربانیهای بیبهانه و خدمتهای بیمنتش، آرامآرام تبدیل شد به قلب تپنده آن شهر کوچک. دلها که جذب مغناطیس وجود بیریایش شد، دست همشهریانش را گرفت و در مسیری روشن با خود همراهشان کرد. با یک حساب سرانگشتی، برای مرور خاطرات شیخ محمد باید حداقل برگردیم به چهل و چند سال قبل و خاطرات «نرگس عامری»، همسر بزرگوارش میشود بال پرواز ما در این سفر طولانی. از اولین جرقههای آشنایی که میپرسم، حاج خانم دستم را میگیرد و میبرد سر کلاس درسی که امثال او هر سال برای برپاییاش لحظهشماری میکردند و میگوید: «در اختیارآباد، از توابع کرمان، همشهری بودیم. شیخ محمد، طلبه قم شدهبود اما ارتباطش را با زادگاهش قطع نکرده بود. تعطیلات تابستان ک