دیدار صمیمانه با همسر سردار رحیم صفوی درباره چهره زنانه جنگ
از سراسر وب
«رکن آنلاین»- پیغام فتح؛ ویژه نامه چهلمین سالگرد آغاز دفاع قدس؛ نعیمه موحد: «امروز که به پشت سرم نگاه میکنم میبینم که راه پرپیچ و خم و پرفراز ونشیبی را پشت سر گذاشتهام. راهی که کنار همواریهایش پر از لبههای پرتگاه و بلندیهای نفسگیر بود و من هرچند از همه آنها با موفقیت عبور نکردم اما در مجموع امروز خود را موفق میبینم. ایمان و نشاط و سلامت و سرزندگیام بیشتر از احساس ضعف و خستگی است و خدا را برای همه هدایتها و پشتیبانیهایش در این راه طولانی شاکرم. به خصوص به خاطر داراییهای حقیقی زندگیام که همسری مهربان و مومن و فرزندانی نجیب و موفق هستند»
دکتر مهرشاد شبابی همسر سرلشگر رحیم صفوی روایتش از زندگی خود و همراهی با همسرش در دوران دفاع مقدس را در کتاب «همراه» اینگونه به پایان میبرد. روایتی از سرسختی و جسارت دختری که در روزهای پیش از انقلاب در صف مبارزه با طاغوت قرار گرفت، آشنایی با آدمهای درست در زمان و مکان درست او را به سمت ارزشهای دینی بیشتر از گذشته جذب کرد، در روزهای پیروزی انقلاب و شروع جنگ خطر را به جان میخرید تا در راه آرمانهایش به انقلاب خدمتی بکند و بعد از آشنایی با همسر و مادر شدن نیز از راه تامین آرامش و خاطرجمعی همسر در جبهههای جنگ و تربیت و رشد فرزندان طور دیگری در خدمت نظام و انقلاب بوده است.
به بهانه هفته دفاع مقدس در یک صبح اوایل پاییز مهمان دفتر کار خانم شبابی شدیم. در این گفتگوی صمیمی با محوریت مسائل زنان از ایام قبل از پیروزی انقلاب تا جنگ صحبت کردیم . همچنین در این بین گریزی هم به مسائل زنان و خانواده و وضعیت همسران و مادران شهدا زده شد.
شما هم در زمان مجردی و هم زمانی که ازدواج کردید آزادی عمل زیادی در انجام فعالیتهای اجتماعی داشتید. آن هم در دورانی که فضا برای فعالیت خانمها کمتر از الان بود. چه ویژگی در خودتان و خانوادهتان باعث شده بود فضا برای فعالیتهای اجتماعی و انقلابی شما باز باشد؟
بافت جامعه در آن زمان این طور بود که ما چند دسته الگوی زندگی یا سبک زندگی داشتیم. بخشی از خانواده زندگی با سبک مدرن و بدون هیچ چارچوب مذهبی داشتند. معمولاً نگاه، آرمان و سبک زندگی آنها متمایل به روشنفکری غربی بود. دسته دیگر درست مخالف این دشه بودند. خانواده های سنتی بسیار بسیارمذهبی که هر نوع فعالیت های اجتماعی و هرگونه حضور فعال در جامعه را برای زنان درست نمیدانستند. در نتیجه حتی درخصوص آموزش هم یک نگاه کاملاً انقباضی و بسته داشتند. تحصیل را نهایتاً تا دبیرستان محدود میکردند و درباره دانشگاه هم که اصلاً اجازه ورود و درسخواندن به زنان را نمی دادند. دلایلشان هم این بود که فضا مسموم است حضور زن در جامعه به ضرر او و خانوادهاش خواهد بود.
اما گروه سوم بین این دو دسته بودند. این خانوادهها ضمن اینکه تقیدات مذهبی داشتند اما عقیده داشتند که زن الزاماً با ورود به جامعه رنگ اجتماع نمیگیرد. بلکه اتفاقاً میتواند بر اجتماع تاثیر هم بگذارد. این خانوادهها البته در اقلیت هم بودند. من خوشبختانه این شانس را داشتم که در این سبک خانواده رشد پیدا کنم. برای خانواده من ضوابط اخلاقی ما مایه مذهبی هم داشتیم. خود من هم به واسطه هم خصلت درونی که داشتم و همین اینکه ناخودآگاه در اواخر دوران دبیرستان با افراد و گروه هایی که انگیزه های تغییر جامعه را داشتند آشنا شدم رسالتی در جهت انقلابیگری در من ایجاد شده بود. خوشبختانه خانواده هم مانع نمی شدند. البته این را هم بگویم که خیلی از جاها باید با آنها کلنجار میرفتم اما در نهایت فضا برای متقاعد کردن آنها فراهم بود.
وقتی شما این فعالیتها را انجام می دادید خانواده هایی که قائل به این سبک فعالیت برای خانمها نبودند سر راه شما مانع ایجاد نمیکردند یا حرف و حدیثی نمیگفتند؟
ناخودآگاه انگهایی زده میشد. اما این مسئله اینطور نبود که بهعنوان مثال باعث بشود خانواده من احساس کنند باید ترمز من را بکشند. نه این طور نبود. به خصوص که پدر من روحیه آزادی خ