روایت فارس من| درد و گرفتاریهای اقتصادی؛ آرایشگران از مشکلاتشان میگویند
از سراسر وب
به گزارش «رکن آنلاین»؛ ما فکر میکنیم هر آدمی قصهای دارد و هرکس یک زندگی را در خود خلاصه کرده است. حالا که به لطف در میان گذاشتن مسائل و نگرانیها، ما را مَحرم خود میدانید، چرا به همین اکتفا کنیم؟ ما راوی قصهها و دردهای شما هستیم. در فارس من شما سردبیر هستید و ما تنها میانجی شماییم برای شنیده شدن صدا و پیگیری مشکلاتتان. در این روایتها میکوشیم تصویر بیروتوش و دستاولی از جهان شخصی مردم را به اشتراک بگذاریم. چهاردهمین روایت فارس من درباره زندگی و زمانه یک آرایشگر است.
۱| اوضاع مالی خوبی نداشتیم. پدر ورشکست شده بود. یکی مالش را خورده بود و یک لیوان آب هم روش. با اینکه سنی نداشتم اما میدیدم که پدر کنج خانه کز میکند و چیزی نمیگوید. توی خانه تعدادمان زیاد بود و همه مجبور بودیم از کودکی کار کنیم. تا چند سال قبل دستفروشی میکردم و از این ساختمان به آن ساختمان؛ بنایی و کارگری. بعد، از پنج سال قبل تصمیم گرفتم آرایشگر شوم. میدیدم آرایشگرها با لباس تمیز میروند و میآیند و همیشه پول توی جیبشان است اما فکرش را هم نمیکردم قرار است با آرایشگر شدن من وضع به این خرابی شود.
۲| اول، یک دوره آموزشی رفتم و بعد هم تا چند سال شاگردی کردم فقط. توی اصفهان به شاگردها پول که نمیدهند هیچ، یک چیزی هم به خاطر آموزش میگیرند. کارم شده بود نصف روز کار توی اسنپ روی ماشین برادرم و نصف روز هم شاگردی و یاد گرفتن آرایشگری. کارم را زود یاد گرفتم. بعد رفتم چند ماه دیگر هم کارگری کردم و با پسانداز و قرض گرفتن از این و آن، توانستم برای خودم مغازهای اجاره کنم. چند ماه که گذشت ازدواج هم کردم. به خانمم گفتم آرایشگرم. تازه کارم راه انداختهام و درآمد چندانی ندارم. با من کنار آمد. اوایل مشکلی نداشت اما حالا زیاد گیر میدهد. میگوید درآمد که نداری هیچ، شبها هم از کمردرد نمیتوانی بخوابی و همیشه خدا خستهای. این هم شد کار!
۳| اوایل مشتری نبود. چند ماه طول کشید تا توانستم اجاره مغازه را به زور دربیاورم. کمکم اما مشتری هم پیدا کردم و کارم رونق گرفت. تا قبل از
۴| ما برای داشتن همین شغل ساده سختی کم نکشیدهایم. از روز اولی که میخواهیم مغازه بزنیم، به مدرک آرایشگری نیاز داریم. باید کلاس برویم و دو بار آزمون بدهیم که حدود یک سال طول میکشد. بعد از آن هم که برای جواز کسب کار میروی، یک هفته میفرستند کلاس بهداشت، یک هفته کلاس اصناف، خود اتحادیه کلی پول، حدود ۵ میلیون، میگیرند تا بتوانی مغازهات را بزنی. بعد هم باید ۱۰ میلیون پول پیش بدهی و ماهی ۱ میلیون اجاره. مغازه را هم که میزنی، دوباره از اماکن میآیند که چرا شیشهها دودی نیست، چرا بنرت اسم ندارد، چرا مغازه یک در دارد به بیرون، چرا در دیزی باز است!
۵| شغل ما سختی کم ندارد. اول اینکه مجبوریم تا دیر وقت بمانیم. چون خیلی از مردم دیر از سر کار برمیگردند و میآیند برای اصلاح. عید وقتی همه میروند مسافرت ما باید بمانیم مغازه. نه جمعه داریم، نه تعطیلی. الان هر آرایشگری را که ببینید یک جای بدنش درد میکند؛ یا واریس دارد، یا دیسک کمر. چند روز پیش دکتر بودم. رگ روی شست پایم تیر میکشید و دردش امانم را بریده بود. دکتر گفت مربوط به مهرهی شش و هفت کمر است.
۶| با همه این حرفها، آرایشگری را دوست دارم. به خاطر حرف زدن با آدمها که باعث میش