سفرنامه اربعین| نون بهشتی/ماجرایی از دلدالگی
از سراسر وب
«رکن آنلاین» مازندران ـ
بالا پایین پریدنهای مهمونی امروز برام نا نذاشته بود؛ همه چیزش کامل بود جز به قول ننجونم نوشیدنیهای زهر ماری، قدمهامُ تند میکنم تا زودتر به خونه برسم نه حوصله بازجوییهای بابا رو دارم نه ننه من غریبم بازیای مامان همیشه دل نگرون رو با اون نصیحتای ملوکانهش.
آروم و بیصداتر از همیشه کلید رو میچرخونم و وارد خونه میشم از کورسوی تلویزیون که روشنه فهمیدم پدر خوابش بردهُ انگشت مبارک رو به دکمه آفِش نزده ؛ظاهراً خیلی وقته از اومدنم ناامید شدن. کنترل تلویزیون رو خیلی آروم از زیر دستای پدر میکشم بیرون آخه دورت بگردم پدر حالا چرا دست به سینه خوابیدی؟
برگشتم به سمت تلویزیون تا نورشَم مثل صوتش ببندم آخه پدر خیلی مراعات حال مادر رو میکنه وقتی آرام بخشاشُ خورد دیگه یه کله باید تا صبح بخوابه هر پارازیتی هم که بیدارش کنه دودش به چشم ما میره برا همین پدر آخر شبا تصویرِ بیصوت میبینه!
برمیگردم به سمت تلویزیون که آخرین تیر خلاص رو برای خاموشی بزنم اما یه صحنهای چند ثانیه رو صفحه تلویزیون مو به تنم سیخ میکنه !
یاد پدر افتادم و دست به سینه خوابیدنش! از قاب سیما دو تصویر در حال پخش شدن بود یه طرف زائرای
چار ستون بدنم متلاشی شد تپش قلبمُ نامیزون حس میکردم یه آبی به دست و صورتم زدمُ چند ثانیهای نفس تو سینه حبس و رها کردم تا به حالت عادی برگردم حالم بهتر نشد رو تختم دراز کشیدم و انتظار داشتم با روی هم رفتن پلکام حالم عادی بشه .
مگه خوابم میبرد تا صبح! با هر این پهلو و اون پهلو شدنم خوشیهای آنی و حقیرانهای که اسمشُ گذاشتیم جوونی با همه خاطرات سالها اسارتِ تنم جلوی چشام رژه میرفتن و این تلنگر تبدیل به ترکشی میشد که به قلبم اصابت میکرد و ماحصلش قطرات اشکی بود که تا صبح رو صورتم سُر خورد.
یاد مهمونی امشب افتادم که ضجههای پدر خاطری نداشت که به حرمت این روزا مرام بذارم و لوطیگری کنم و دست رد به سینه گناه بزنم.
به ساعت نگاه میکنم از ۴ بامداد کَنده نمیشه ای کاش هر چی زودتر صبح بشه و رها بشم از برزخ این افکار لعنتی به هر زوریه پلکامو به هم مُهر و موم میکنم تا به زور تلقین هم شده آرامشی به این کالبد خسته و درموندنم تزریق کنم.
شب متفاوتتر از شبای سه دهه عمرم رو به زور خواب آور به صبح میرسونم اما صبح هم همون آشوب و استیصال دیشبی رو تو وجودم حس میکنم به هر دری میزنم رها نمیشم از این افکار موهوم.