طلاق بعد از بیست سال زندگی مشترک

از سراسر وب

او می‌گوید بعد از سال‌ها تلاش برای تغییر شرایط در نهایت تصمیم به جدایی گرفته است. الناز درباره دلیل این جدایی می‌گوید.

*چند سال است با همسرت زندگی می‌کنی؟

ما تقریبا ۲۰ سال است که ازدواج کرده‌ایم.

*مشکلات شما از چه زمانی شروع شد؟

مشکلات زیادی داشتیم. من در تمام این سال‌ها سعی کردم مشکلات را برطرف کنم و زندگی خوبی داشته باشیم اما شوهرم اصلا با من همکاری نکرد.

*بیشتر توضیح بده. چرا این اتفاق افتاد؟

شوهرم مردی است که دلش می‌خواهد هرطوری دوست دارد، زندگی کند. او اصلا به من و بچه‌ها اهمیت نمی‌دهد. اگر چیزی ما را ناراحت کند، اصلا برای او مهم نیست. مثلا اینکه به نظافت اهمیتی نمی‌دهد. بچه‌های من بزرگ شدند و در خانه‌ام رفت و آمد زیادی هست آنها از کثیفی خانه و نامرتبی ظاهر پدرشان خجالت می‌کشند.

*یعنی مساله فقط شلختگی همسرت است؟

فقط این نیست. او مراقب حرف زدنش، غذا خوردنش و حتی نشستن و بلندش مقابل دیگران نیست. آداب معاشرت را رعایت نمی‌کند. به همه بی‌احترامی می‌کند. خیلی تلاش کردم شوهرم درست شود و نشد.

*چه کار کردی که کمکش کنی؟

بارها او را برای مشاوره بردم. خودم پیش مشاور رفتم و به من گفته شد که شوهرم باید تحت درمان قرار بگیرد اما او قبول نکرد. حالا که بچه‌ها بزرگ شده‌اند و از رفتار پدرشان خجالت می‌کشند. مجبورم از او جدا شوم.

*نظر شوهرت چیست؟

او می‌گوید باید او را همینطور که هست قبول کنیم. حاضر نیست خودش را عوض کند. او هنوز باور نکرده داریم جدا می‌شویم و فکر می‌کند برای ترساندنش این کار را می‌کنم اما واقعیت این است که نمی‌توانم این وضعیت را تحمل کنم و می‌خواهم از شوهرم جدا شوم.

*بچه‌ها چه می‌گویند؟

راضی هستند. به من می‌گویند جدا شو تا با هم زندگی می‌کنیم

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.