عشق و عاشقی قدیمی زن میانسال
از سراسر وب
زن ۵۲ ساله به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در یک خانواده ۱۰ نفره به دنیا آمدم و تا مقطع ابتدایی تحصیل کردم. آن زمان در منطقه کاریز نو از توابع فریمان زندگی می کردیم که بزرگ ترها تصمیم گرفتند من و خواهرم را وقتی به سن ازدواج رسیدیم به عقد پسرعموهایمان درآورند.
خلاصه ابتدا خواهر بزرگم در ۱۶ سالگی با پسرعمویم ازدواج کرد و قرار شد که دوسال بعد مراسم عقدکنان من و پسرعموی دیگرم برگزار شود
«احمد» علاقه زیادی به من داشت و هر روز به بهانه ای به منزل ما می آمد تا مرا ببیند اما هنوز یک سال از این ماجرا نگذشته بود که جنگ تحمیلی شروع شد و «احمد» هم دیگر در روستا دیده نشد.هیچ کسی از او خبری نداشت، عده ای می گفتند حتما به جبهه جنگ رفته است، برخی ادعا می کردند احتمالا به خارج کشور گریخته است و بعضی ها هم مدعی بودند که در منطقه دیگری از کشور به کار و زندگی خودش مشغول است.