این کتاب رو هر چی بازیگر با سواده خونده
از سراسر وب
کتاب در باب حکمت زندگی به قلم آرتور شوپنهاور یکی از بزرگترین و معروف ترین فیلسوف های اروپایی به تحریر در اومده که این فرد به فلسفه ی تاریکش معروفه و فلسفههاش نفوذِ زیادی در زمینه های هنر، اخلاق، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید داشته. شوپنهاور معتقده که از اول تا آخر همواره شر بر خیر پیروز خواهد شد تو این دنیا چرا انسان هرگز نتونسته که خوی حیوانی و وحشی خودش پیروز بشه.
پس از بنای تاریخ تا به امروز هر چیزی که در این دنیا جریان داشته جنگ، فساد و تاریکی بوده و این رویه تا آخر هم ادامه خواهد داشت و پایانی نداره ولی با تمام این صحبت ها نویسنده در این کتاب از فلسفهای سخن به میان میاره که ما را به سمت سعادت میکشونه، اما نه اون سعادتی که همیشه میشناختیم بهش باور داشتیم چرا که این فرد سعادت روبار دیگه و با زبون دیگه ای بهمون قرار هست که بفهمونه همون طور که در یکی از جملات کتاب میگه که آنچه انسان در خود دارد برای خرسندی اش کافی است
شوپنهاور سرنوشت انسان رو در این کتاب به سه فصل تقسیم کرده و شرح میده که عبارتند از: آنچه هستیم، آنچه داریم و آنچه مینماییم و در طول همین فصل ها به ما میفهمونه که اون سعادتی که ما از اول برای خودمون تعریف کردیم و همیشه دنبالش می رفتیم سرابی بیش نبوده و اشتباهه و به جورایی تمام تلاشمون برای رسیدن بهش حکم آب در هاون کوفتن رو داشته، از منظر نویسنده سعادت اصلی بشر در فصا اول یعنی همون چیزی که هستیم خلاصه میشه، چرا که ذات و منیت ما تبدیل به بخشی از ذهنیتمون شده و الباقی مسائل و هر موضوعی که وجود داره همه عوامل بیرونی محسوب میشن.
که تاثیر گذاشتن این عوامل روی ما و زندگیمون به واکنش ذهنیمون وابسته هستش، چون ما جهان رو همون طور میبینیم که میخواهیم و بهش علاقه داریم، بنابراین با تکیه بر این صحبت میشه گفت که چه شرایط بیرونی بد باشه و چه خوب، ریشه و منشا تمام خوشی و ناخوشی، سعادت و بدبختی ما به ذهنیتمون برمیگرده. به خاطره همین هر کس که از درون به قدر کافی پر باشه و و کمبودی حس نکنه هیچ انتظاری از عوامل محیطی و بیرونی نخواهد داشت و آرامش حکمفرمایه قلب و روح اون خواهد بود.
تکه هایی از کتاب در باب حکمت زندگی
چه در شرایط خوب چه در مصائب زندگی، مهم این نیست که با چه چیز روبرو میشویم، یا بر ما چه میگذرد، بلکه چگونه رویدادها را احساس میکنیم.
ندگی مانند بازی شطرنج است: ما نقشهای میریزیم، اما اجرای آن مشروط به حرکتهایی است که رقیب به دلخواه میکند. این رقیب در زندگی، سرنوشت است.
دغدغه فکری مردم عادی فقط این است که وقت بگذرانند، اما دغدغه کسی که استعدادی دارد این است که از آن استفاده کند.
موجودی که ارزشمندی یا بیارزش بودن آن، وابسته به نظر دیگران باشد، چه موجود اسفباری است.