وقتی شوهرم فهمید به من تعرض شده شروع به کتک زدنم کرد
از سراسر وب
این ها بخشی از اظهارات زن ۴۳ ساله ای است که با سر و صورتی خون آلود و به همراه دو فرزندش وارد مرکز انتظامی شده بود. این زن که مدعی بود شوهرش او را کتک زده است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: من آخرین فرزند خانواده ام بودم که تا کلاس سوم راهنمایی درس خواندم اما پدرم به مصرف تریاک اعتیاد داشت و همواره در دوران نوجوانی من یا یکی دیگر از خواهرانم را برای خرید مواد مخدر به منزل زن توزیع کنندهای میفرستاد که در نزدیکی محل سکونتمان زندگی می کرد و منزلش پاتوق معتادان بود.
یک روز که برای خرید مواد رفتم پسر آن زن در خانه تنها بود به همین خاطر او با ترفندی مرا به درون خانه کشید و مورد آزار قرار داد. اگرچه خیلی گریه میکردم اما جرئت نکردم به کسی چیزی بگویم و این راز را پنهان کردم. یک سال بعد زمانی که ۱۶سال بیشتر نداشتم عاشق پسری شدم که تبعه خارجی بود اما وقتی پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد، شبانه وسایل شخصی ام را برداشتم و طبق قراری که با «غلام احمد» گذاشته بودم به همراه او به افغانستان رفتم و نامه ای برای خانواده ام نوشتم که از گناه من بگذرند!
آن زمان نمی دانستم به خاطر عشق خیابانی، بزرگترین اشتباه زندگی ام را مرتکب میشوم اما چاره دیگری نداشتم. خلاصه «غلام احمد» مرا نزد خانواده اش برد و خودش نیز که ۲۰سال بیشتر نداشت به کارگری ساختمانی مشغول شد. از حق نگذریم خانواده او بسیار با من مهربان بودند و خیلی کمکم می کردند. آن جا به عقد «غلام احمد» درآمدم و صاحب دو فرزند شدم. خیلی به همسرم عشق می ورزیدم و او را دوست داشتم اما نمی دانم او از کجا متوجه ماجرای تلخی شد که در خانه فروشنده مواد مخدر برایم رخ داده بود. از آن روز به بعد روزگارم سیاه شد و «غلام احمد» مرا کتک می زد. در همین حال «غلام احمد» نیز متاسفانه به مصرف مواد مخدر آلوده شد و دیگر سرکار هم نمی رفت. من که از این وضعیت خسته شده بودم، تصمیم گرفتم به همراه فرزندانم به ایران بازگردم ولی همسرم نیز به همراه ما به مشهد آمد و زندگی مشترک ما درخانه پدرم ادامه یافت.
در این جا ۳ فرزند دیگر هم به دنیا آوردم و در برابر آزار و اذیت های شوهرم سکوت می کردم چراکه میترسیدم او راز مرا برای پدر و مادرش فاش کند. با وجود این «غلام احمد» در حالی همچنان مرا کتک می زد که به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آورده بود و من برای مخارج زندگی خیاطی می کردم چراکه در افغانستان این هنر را از خانواده شوهرم آموخته بودم. در همین شرایط «غلام احمد» چند بار به اتهام مواد مخدر و سرقت دستگیر شد اما رفتارهایش تغییری نکرد. حالا دیگر فرزندانم بزرگ شده بودند و پسرم که۲۰ سال داشت با کارگری به مخارج خانواده کمک میکرد ولی شوهرم برای تامین هزینه های اعتیادش به محل کار آنها می رفت و با آبرو ریزی از آن ها پول می گرفت. هر بار هم که اعتراض می کردم با کمر بند و مشت و لگد به جانم می افتاد. این بار به محل کار دخترم رفته بود که به همین خاطر با او درگیر شدم و او تا سرحد مرگ مرا کتک زد که فرزندانم مرا نجات دادند اما ای کاش …
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری