یکی از مشاغل باور نکردنی و تعجب برانگیز!
از سراسر وب
مردی در فرودگاه مهرآباد تهران شاغل است که در صورت نبودش جانداران کوچکی مانند پرندهها ممکن است یک تنه خطر جانی برای چند صد نفر انسان داشته باشند!
کافیاست یک کبوتر برود داخل موتور یک هواپیما یا با سرعت زیاد به شیشه آن برخورد کند تا آن وقت اتفاق خیلی بدی بیفتد.
حتی پرندههای خیلی کوچک مثلسار هم وقتی دستهای باشند خطرآفرین هستند. این اتفاق میتواند باعث شود هواپیما سقوط کند. موضوع گزارش ما درباره مردی است که جلوی این اتفاقات را میگیرد.
بند کنترل پرندگان و حیوانات
در دستورالعملهای بینالمللی پرواز، قسمتی وجود دارد به نام «بندکنترل پرندگان و حیوانات».
کمی عجیب و غریب به نظر میرسد اما راستش را بخواهید مطابق این دستورالعمل در محیط فرودگاهها و باند پرواز و فضای بالای آن نباید هیچ پرنده و یا حیوانی هنگام پرواز یک هواپیما وجود داشته باشد.
چون این پرندگان و حیوانات میتوانند باعث ایجاد سوانح و حوادثی برای هواپیما شوند. این پرندگان بیشتر موقع فرود و یا بلند شدن هواپیما خطر ایجاد میکنند.
در دنیا به خاطر همین حیوانات کوچک و ریزهمیزه تعداد زیادی هواپیمای غولپیکر دچار سانحه شدهاند و حتی سقوط کردهاند.
شکارچی فرودگاه مهرآباد
به همین خاطر فرودگاه مهرآباد و بقیه فرودگاههای کشور برای خودشان یک شکارچی مخصوص دارند که پرندگان مزاحم را از محیط پرواز هواپیماها دور نگه دارد.
البته این شکارچیها گاهی هم مجبور میشوند که آنها را شکار کنند چون دستههای بزرگ کبوترها یا سارها را هیچ طور دیگری نمیشود از محیط فرودگاه بیرون کرد.
خیلی از آدمها حیوانات را برای تفریح یا پول درآوردن شکار میکنند اما از بین این همه شکارچی «بهرام پوستیندوست» ملقب به سلطان، انگیزهاش برای شکار، کلی با بقیه فرق دارد.
او شکار میکند تا جان آدمها را نجات بدهد. گاهی او با یک شلیک ساده جان چند صد نفر را نجات میدهد.
تفنگ سرپر
«اولین گلولههایم را با تفنگ سرپر شلیک کردم. پدرم تفنگ شکاری را پر و آماده میکرد و میداد دست من و من هم شلیک میکردم. درست یادم نیست چند سالم بود اما دبستانی بودم».
خب دیگر معلوم است کسی که از سنین کودکی پدرش به او با تفنگ سرپر تیراندازی یاد داده و او را با خودش به شکار برده حتما وقتی بزرگ شود شکارچی قابلی میشود.
بهرام که شاید ۵۰ سال از عمر ۶۲ سالهاش را با تفنگ سر کرده حالا دیگر کمتر برای خودش شکار میکند.
او همیار سازمان محیطزیست شده و با حکم رسمی این سازمان به گزارش تخلفات رسیدگی میکند و جلوی شکارچیان غیرمجاز را میگیرد.
اما همانطور که خواندید او برای یک جای دیگر هم کار میکند؛ کارمند بازنشسته سازمان امور استخدام کشوری. حالا او قسمتی از اوقاتش را در واحد ایمنی زمینی فرودگاه مهرآباد تهران میگذراند.
اما سازمان امور استخدامی کجا و فرودگاه مهرآباد کجا؟ شاید جالب باشد بدانید که او چطور شکارچی فرودگاه شده. مطمئنا او شغلش را از روی آگهی روزنامه به دست نیاورده.
آغاز عجیب ماجرا
داستانی که او را به فرودگاه مهرآباد آورده خیلی هم عجیب نیست. سال ۱۳۷۰ یک دسته کبوتر هوس میکنند بیایند داخل هواکش یک هواپیما لانه کنند.
مسؤولان فرودگاه هم هرچقدر تلاش میکنند نمیتوانند آنها را از آنجا بیرون کنند و دست به دامان سازمان محیط زیست میشوند.
سازمان محیط زیست هم بلافاصله یکی از بهترین شکارچیان همیارش را با دو تفنگ میفرستد آنجا برای رفع مزاحمت؛ «نزدیک ۴۰ تا ۵۰ پرنده بودند.
خیلی سعی کردیم آنها را از فرودگاه بیرون کنیم که نشد. بالاخره مجبور شدیم آنها را شکار کنیم تا مشکلی برای هواپیما و مسافرانش پیش نیاید».
اینطوری مهر آقای پوستیندوست میافتد در دل مسؤولان آنجا و او میشود شکارچی نیمهوقت فرودگاه.
تفنگ جدید
بعد از بازنشستگی، سلطان به طور دائم در واحد ایمنی زمینی فرودگاه مشغول به کار شد. او هر روز صبح از کرج میآید فرودگاه، سرکارش.
بعد از آماده کردن تفنگها و پوشیدن لباس هم با یکی از ماشینهای فرودگاه به کل باند و محوطه اطراف آن سرکشی میکند تا اگر حیوانی روی باند باشد آن را از آنجا دور کند.
در این سرکشیها او دو تفنگ، همراه خودش میبرد؛ یکی تفنگ ساچمهزن ایتالیایی که آقای شکارچی۲۰سال پیش آن را خریده و یک تفنگ گلولهزنی برنو که ۱۵سال پیش صاحب آن شده است؛
«از تفنگ ساچمهزنی در شکار کردن پرندگان و حیوانات کوچک مثل خرگوش و روباه استفاده میکنم ولی تفنگ گلولهزنی برای شکار حیوانات بزرگتر مثل سگهای وحشی و حیواناتی از این قبیل است».
کشتن مار
البته یک بار تفنگ ساچمهزنی او زحمت کشتن یک مار را هم کشیده؛ «یک مار بزرگ افعی از ساک یک مسافر بیرون آمده بود. نمیتوانستند او را بگیرند و حیوان خیلی وحشی شده بود.
مجبور شدم او را با تیر بزنم». او چند باری هم که موفق به فراری دادن سگها نشده، آنها را با گلوله زده است.
این اتفاق مخصوصا وقتی میافتد که نزدیک پرواز یک هواپیما سروکله یکی از آنها روی باند پیدا شود؛ آن وقت دیگر فرصتی برای دور کردن او از آنجا وجود ندارد.
البته او همیشه حیوانات را وقتی که خودش مشغول گشتزنی است پیدا نمیکند.
بعد از پایان گشت، او در واحد ایمنی زمینی گوش به زنگ تماس برج مراقبت فرودگاه مینشیند و به محض اینکه برج مراقبت مورد مشکوکی را روی باند پرواز پیدا کند سلطان در محل حاضر میشود و مشکل را به شیوه خودش برطرف میکند.
البته او همه حیوانات را با تیر نمیزند؛ «حیوانات کمیاب را تحویل محیط زیست میدهم. آنها را با گلوله بیهوشی میزنم و بعد تحویل سازمان میدهم. پنج سال پیش یک عقاب را گرفتم و تحویل سازمان دادم».
خانواده محیط زیست
بهرام پوستیندوست که اهل کلاردشت است پنج تا دختر دارد که حالا هر کدام از آنها پی کار و زندگی خودشان رفتهاند.
اما گویا یکی از آنها که از نظر اخلاقی بیشتر به پدرش شبیه است مخالف کار پدرش هم هست چون دختر بزرگ او کارمند س