تازه داماد چیزی فهمید که باعث خودکشی اش شد

از سراسر وب

به گزارش منیبان به نقل از خبر فوری، حمید مردی۴۰ساله، با ظاهری پریشان وارد اتاق مشاوره شد. و ماجرا را این گونه شرح داد.
از بچگی هر چی بابام درباره آبرو و حیا و … گفته بود، در همه موقعیت های خانوادگی و اجتماعی رعایت می کردم. بزرگتر که شدم با عقل خودمم ترکیبش کردم و تبدیل به یک پسر همه چی تمام از نظر مردم شدم.
خودمم خوشم میامد چون فکر می کردم زندگی باید همین جوری باشه که بتونم یک نفر را مثل خودم گیر بیارم و زندگی متاهلی را با دل و جان و خیال راحت تجربه کنم.
با توجه به مشکل افسردگی که بابام داشت مجبور شدم زمان زیادتری را به خانواده اختصاص بدم که بتوانم کمک خرج خانه باشم. در سن ۳۰ سالگی تصمیم گرفتم ازدواج کنم که بابام  فوت کرد و کلا مسئولیت خانواده بر دوش من افتاد.
تا این که ۸ سال بعد ازدواجم به تعویق افتاد.
۲ سال پیش در کنار تمام مشکلاتی که داشتم اقدام به خواستگاری کردم. از دختری که دوست همسر همکارم بود. خیلی عفت و حیا برای من مهم بود. خانم همکارم گفت این دختر خوبیه و همه جوره تاییدش می کنم. ۶ ماه با هم در دوره آشنایی ماندیم و در این مدت چند بار ازش پرسیدم که آیا کسی در زندگیش بوده یا نه؟ می گفت نه و من هم چیز خاصی ازش ندیدم. خیالم راحت شد و تصمیم گرفتیم به صورت رسمی ازدواج کنیم.
بعد از ازدواج رسمی بود که تازه متوجه شدم او ازدواج موقت کرده بود  خیلی بهم ریختم.ازش که توضیح خواستم، در جوابم گفت خب مگه چی شده؟ مگه مهمه؟ گفتم قبل از عقد گفته بودم خیلی برام مهم. شروع به داد و بی داد کردن و تحقیر کردنم کرد.
نمی تونستم قبول کنم. چند روزی ازاو فاصله گرفتم. و بعد مجدد ازوی توضیح خواستم.اولش گفت نه نیازی نیست چیزی بدانی . مهم اینه که من دوستت دارم و حالا چه اتفاقی قبلا افتاده مهم نیست.
اصرار کردم و گفت به مدت۴ سال صیغه پسری بوده و بعد از این که مادرش مخالفت میکنه ازش جدا میشه. این را که شنیدم خیلی به گذشته خودم، به حال خودم، و به خودم افسوس خوردم. منی که با هزار امید به انتخاب همسری با حیا، از هزاران آرزو و امیال دست کشیدم  بازداری کردم باید جواب این کارم دختری که صیغه مردم بوده باشه.از همه دنیا ناامید شدم ونمی دانم چی شد که بعد ازبیرون کردن خانمم از خونه به سمت کشو میزم رفتم و ۵۰ تا قرص خوردم . بعدش متوجه شدم همسرم تو بیمارستان بالای سرم هست . کاش مرده بودم….
حمید در دوره کودکی رابطه صمیمانه و دوستانه ای با والدینش داشته.از لحاظ تحصیلی نیز عملکرد مطلوب و دانش آموز موفقی بوده است. با بزرگ تر شدن حمید ارزشها و باورهای خانواده نمود پیدا می کند واورا در شرایط اجرای آن ها قرار می دهند(نماز خواندن، به بزرگتر ها کمک کردن،حفظ اخلاقیات،پسر خوب بودن به معنی سر به زیر بودن و نگاه نکردن به دختر همسایه و فامیل و…).
حمید در نوجوانی و جوانی این ارزش ها را به مرحله اجرا در می آورد و همواره با تشویق و تقویت مواجه می شود به حدی که تمامی رفتارهایش را بر مبنای رعایت اخلاق قرار داده و از سایر نیازها و بینش نسبت به خود و شناخت جامعه غافل می شود. او  بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی به کار کردن در شرکت مهندسی مشغول می شود.
در محل کار نیز بسیار مسئولیت پذیر و اخلاق مدار بوده و در جوانی نیز تقویت می شود.با توجه به بیماری افسردگی پدر، خانواده نیز تحت تاثیر قرار می گیره و از لحاظ خلقی افت پیدا می کنه و رگه هایی از افسردگی رو تجربه می کنه. در سن ۳۰ سالگی پدر را از دست می دهد و نیازهای خود را به دلیل حمایت افراطی از خانواده به تعویق می اندازد و همین امر باعث تثبیت افسردگی در حمید می شود. در سن میانسالی با توجه به ارزش هایی که داشته دست به انتخاب همسر می زند که با دنیایی از تفاوت ارزش ها مواجه می شود و به دلیل عدم انعطاف پذیری و توان روانی دست به خود کشی می زند.
کیس حاضر به دلیل باورهای خشک و سنتی و مبتلا بودن به افسردگی، تاب آوری و توان روانی خود را نسبت به مشکلات از دست می دهد. مشکلات زندگی زنا شویی( صیغه بودن همسر قبل از ازدواج) ریسک خود کشی را بالا برده و اقدام به خود کشی می کند.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.