همسر هستم نه خدمتکار؛ اما شوهرم توجه نمی‌کند

از سراسر وب

احسان علیه همسرش دادخواست عدم تمکین داده؛ اما زیبا می‌گوید مشکلی با همسرش ندارد و آنچه مشکل‌ساز است دخالت‌های خانواده شوهرش است.

زیبا درباره زندگی‌اش توضیح می‌دهد:

*چند سال است که با همسرت ازدواج کرده‌ای؟

پنج سال است با هم ازدواج کرده‌ایم و یک سال هم نامزد بودیم.

*چرا با هم اختلاف دارید؟

خانواده شوهرم به من زور می‌گویند. آنها خیلی اذیت می‌کنند و شوهرم هم حق را به آنها می‌دهد.

*این درست است که خانه را ترک کرده‌ای؟

ما در خانه پدرشوهرم زندگی می‌کنیم. پدرشوهرم خیلی در زندگی من دخالت می‌کند. دو سال قبل که مادرشوهرم فوت کرد زندگی ما خراب شد. او زن خیلی خوبی بود و اجازه نمی‌داد دخترهایش در زندگی من و احسان دخالت کنند اما حالا وضع فرق کرده ‌است.

*چرا فکر نمی‌کنی خودت جایی اشتباه کرده‌ای؟

اشتباه من این بود که قبول کردم در خانه پدرشوهرم زندگی کنم. اگر ما زندگی مستقلی داشتیم همه چیز تغییر می‌کرد.

*خانواده شوهرت چه انتظاری دارند که تو آن را زیاد می‌دانی؟

احسان تنها پسر خانواده است. آنها انتظار دارند همه کارهای پدرشان را من انجام دهم. با من مثل یک خدمتکار رفتار می‌کنند. انتظار دارند همیشه برای پدرشان صبحانه و ناهار و شام درست کنم و من از این کار بدم می‌آید. زندگی مستقل می‌خواهم. برای همین هم خانه را ترک کردم.

*همسرت قبول می‌کند خانه جدا بگیرید؟

نه. او قبول نمی‌کند و می‌گوید پدرش را ترک نمی‌کند. به همین خاطر هم وضع به اینجا رسیده ‌است.

*این وضعیت ممکن است باعث جدایی شما شود.

من در دادگاه درخواست خانه جدا کردم قاضی هم به احسان گفت بهتر است خانه‌ات را جدا کنی اما احسان قبول نکرد. اگر او نمی‌خواهد برایم آرامش بیاورد پس بهتر است این زندگی تمام شود.

*یعنی طلاق؟

من و احسان زندگی خوبی با هم داشتیم. فقط چون نمی‌خواهم از پدرش مراقبت کنم با من چنین رفتاری می‌کند. من می‌خواهم شریک زندگی شوهرم باشم و خدمتکار او نیستم.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.